اگر رحمت خدا شامل حالت شود…
و اگر غباری از معرفت علی بر قلبات نشیند…
از این که نام شیعه علی بر توست…
احساس غرور میکنی…
و بر عالمیان افتخار…
که مولایی داری تک و بیهمتا…
در علمش، در رحمتش، در شجاعتش، در جودش، در عدالتش، در انسانیتش، در بندگیاش و…
در همه چیزش تک تک است…
همتا ندارد که بماند، اصلا نمیشود کسی را با او مقایسه کرد
اما وقتی که به خودت مینگری
میبینی که هیچ سنخیتی با او نداری
اصلا غباری از ادب علی بر تو ننشسته
اصلا بویی از انسانیت علی از تو به مشام نمیرسد
اصلا رنگی از بندگی علی نداری
اینجاست که این غرور و افتخار، میشود ننگ، حسرت، شرمندگی، افسوس، درماندگی و…
ننگ از این که آبروی علی را بردهای
حسرت از این که پیرو او نبودهای
شرمنده از این که دل علی از تو شاد نیست
افسوس از این که فردا چه جوابی باید به علی بدهی
درمانده از این که فردا چطور به چشمان علی نگاه کنی
در تب و تابی…
میان غرور و شرمندگی…
میان افتخار و سرافکندگی…
میان شادی و ناشادی…
گیر افتادی…
از این وضعیت باید خلاص شد…
چاره چیست؟
تنها یک چاره هست و آن…
دست توسل به دامن خود علی…
شاه مردان!
اميرالمومنين يا شاه مردان
دل ناشاد ما را شاد گردان